مامانیمامانی، تا این لحظه: 31 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 37 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
عقد مامانی و باباییعقد مامانی و بابایی، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
ازدواج مامانی و باباییازدواج مامانی و بابایی، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
سبحان از آغاز بارداریسبحان از آغاز بارداری، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
سبحان عزیزم از لحظه تولدسبحان عزیزم از لحظه تولد، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
وبلاگ آقا سبحانوبلاگ آقا سبحان، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

سبحان دنیای مامان و بابا

دلخوشم به دلخوشیت،دلخوشی جان و دلم

نوروز ۱۴۰۰ و پایان ۱۳۰۰

1400/1/29 5:37
نویسنده : مامان سبحان
283 بازدید
اشتراک گذاری

خوشتیپ جان مامانش

سفره کوچولومون برای لحظه تحویل سال

اینم هفت سینی که با هم توی پذیرایی چیدیم و چقدرم ذوق کردی🤩تخم مرغهارو هم با هم رنگ کردیم🐮

خداروشکر سال ۹۹با وجود ویروس کرونا و تحریم و گرونی، برای خانواده ما سال خیلی خوبی بود. زمین مسکونی خریدیم تا انشاالله توش خونه بسازیم،توی قرعه کشی خودرو برامون ماشین دراومد، ماشاالله استخدام دایی جونت حل شد، رسمیت بابا اومد ،پایان نامه و تسویه دانشگاه مامان که مثل گره کور شده بود ، حل شد و کلی اتفاقهای خوب دیگه...

انشالله این سال جدید هم برای ما و همه خوب باشه.

فقط حالت دهنت😁یه جور ولمون کن بابای خاصی تو چشمات هست.

تغییر مکان هفت سینمون

استارت شیطونیات برای فرار از عکس گرفتن

وقتی میگم درست وایستا و شکمتو جلو نده،😂شکمتو دادی عقب و از خنده غش کردی🤣🤣🤣

چه خوب که از این خنده های ته دلت، عکس گرفتم.مطمئنم وقتی بزرگ شدی؛ دلم واسه این خنده هات تنگ میشه😘واسه اون دندونای موشیت🥰

نیمه شعبان ۱۴۰۰ و چهارمین تولد قمری پسرم

عزیزتر از جونم، لاکچری ترین تاریخ و روزو برای به دنیا اومدن انتخاب کردی.

۴سال پیش، بدون هیچ برنامه ریزی و بطور کاملا غیرمنتظره ای در این روز خاص بدنیا اومدی.

سیزده بدر کرونایی در حیاط خونمون با الکل 

عزیزدلم فقط فقط فقط یک ماه مونده تا ۴ساله بشی، هیچ جوره باورم نمیشه،کاش میشد سرعت رد شدن روزهارو کم کرد ،تا من بیشتر از شیرین کاریات و شیرین زبونیات لذت ببرم پسر باهوشم.

بخاطر کرونای لعنتی؛ بهترین روزهای عمرت که میتونستی کلی تجربه و مهارت کسب کنی و خوش بگذرونی، با خونه نشینی میگذره.منم سعی میکنم دلت نگیره و با بازی سرگرمت کنم، بخصوص این روزها که بابایی برای یه مدت به ماموریت رفته و حسابی تنهاییم و دلتنگ بابایی.

کاش همه شیرین زبونیات یادم مونده بود و اینجا ثبت میکردم، ولی درکل وقتی پیش بقیه حرف میزنی همه تعجب میکنن از باهوشی و زرنگیت.

پسندها (4)

نظرات (1)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
14 خرداد 00 14:18
خدا حفظش کنه براتون😍😍 ممنون میشم به وبلاگ منم سر بزنید😘