هشت ماهگی پسر عزیزم
وقتایی که مامان بیکار میشه و از هر لحظه ات عکس میگیره ! ...
نویسنده :
مامان سبحان
5:46
هفت ماهگی سبحان عزیزم
روزهایی که هر چی گیر می آوردی،میبردی سمت دهنت! روزهایی که اگه هیچی پیدا نمیکردی، انگشت های پاهاتو توی دهنت میکردی! اولین غذا خوردنت (در روزهای آخر شش ماهگی و شروع هفت ماهگی) و با غذا بازی کردنات ...
نویسنده :
مامان سبحان
5:03
پر هیجان ترین و پر تحول ترین ماه زندگی
و اممممما سبحان شویی... اوج زمان ریزش موی نوزادیت ...
عاشورای 96
پسر عزیز و هنرمند 6ماهه من در نقش حضرت علی اصغر(ع) ...
نویسنده :
مامان سبحان
3:35
بعد از بازگشت از مراسم شیر خوارگان حسینی!!!
اون لوووووووووووپ های خوشمزتو بخوره مامان ... ...
نویسنده :
مامان سبحان
3:29
و اما شش ماهگی پسرم
پسر عزیزم،شش ماهگیت با ماه محرم مصادف شده بود و اینجا مراسم شیر خوارگان هست. ...
نویسنده :
مامان سبحان
2:51
پنج ماهگی آقا سبحان
پسر گلم،اینجا میخاستیم بریم به عروسی،و تو لباسای عروسیتو پوشیدی. ...
نویسنده :
مامان سبحان
2:48
چهار ماهگی پسرم در بغل دایی علی کوچولو و کچل
اولین باری که دایی علی ترسش (ترس از اینکه از دستش بیوفتی) ریخت و جرات کرد بغلت کنه. ...
نویسنده :
مامان سبحان
2:45