17 ماهگی قند عسلم
پسر گلم
امروز شانزده ماهه شده ای ...
به حساب دل من اما ...
چشم برهم زدنی بود
و نمیدانی چقدر دلم تنگ شده است
برای همه ی روزهایی که باهم گذراندیم...
برای اولین بار که در آغوشم به خواب رفتی
اولین بار که تب کردی و من تا صبح نخوابیدم
اولین بار که انگشتم را در دستانت فشار دادی
اولین بار که به صورتم چنگ زدی
اولین بار که موهایم را کشیدی
و....
همینطور که دلتنگ روزهای گذشته ام
نمیدانی چه اشتیاقی دارم برای دیدن آینده ات.
از همین حالا دارم تصور می کنم
بهانه گیری های گاه و بی گاه
نق زدنت برای خرید فلان اسباب بازی،
پاره شدن سرزانوهایت را
قلم بدست گرفتنت برای مشق شبانه
دارم تصور میکنم شور و اشتیاقت برای درس و مدرسه ات را
و ....
و....
و....
پسرم ، سبحان جانم
من حتی بعد از آن را هم تصور کرده ام...
وقتی که برای قد خمیده ام عصایی نیست جز دست های تو
و تکیه گاهی ندارم جز شانه های ستبرت.
عکس بالا = محرم پارسال
از دیروز ماه محرم شروع شده.انشاالله که همیشه پرچم دار حسین (ع) باشی.
تاسوعای حسینی
عاشورای حسینی
صبح روز عاشورا طبق هر سال برای صبحانه نذری به خونه حاجی دایی مامانی رفتیم ،بعد از اونجا ساعت 10 به روستای زادگاه بابایی برای دیدن شبیه خوانی رفتیم(حالا شلوغی ها و آتیش سوزوندنات بمممماند)،بعد از تموم شدن شبیه،برای ناهار به شهر برگشتیم و از حسینیه محل نذری گرفتیمو و آوردیم خونه خوردیم.بعد از ظهر هم به چهارراه اصلی شهرمون رفتیم تا دسته های عزاداریو ببینیم و ساعت 10 شب به خونه برگشتیم . دیگه بخاطر اینکه شما خیلی اذیت نشی،برای مراسم شام غریبان به مسجد نرفتم و خونه موندیم.
شام غریبان و پخش کردن شمع نذری در دسته جات بین بچه ها
المان های شهری بمناسبت ماه محرم.
پسر درسخون و کتاب دوست ما!
کودک دلبندم روزت مبارک
انشاالله که همیشه کودک درونت بیدار بمونه. (16 مهر ماه)