مامانیمامانی، تا این لحظه: 32 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 38 سال و 18 روز سن داره
عقد مامانی و باباییعقد مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
ازدواج مامانی و باباییازدواج مامانی و بابایی، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
سبحان از آغاز بارداریسبحان از آغاز بارداری، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
سبحان عزیزم از لحظه تولدسبحان عزیزم از لحظه تولد، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
وبلاگ آقا سبحانوبلاگ آقا سبحان، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

سبحان دنیای مامان و بابا

دلخوشم به دلخوشیت،دلخوشی جان و دلم

فوت آقاجون

1401/2/27 2:26
نویسنده : مامان سبحان
732 بازدید
اشتراک گذاری

پنجم اردیبهشت، ۲۳ رمضان و شب احیای سوم ساعت ۲:۱۵ نیمه شب، آقاجون (پدر بابای سبحان) از بینمون رفت.

بعد از یکسال بیماری و عمل کردن و درد کشیدن...

البته هنوز تو نمیدونی آقاجون برای همیشه از بینمون رفته و بهت گفتیم بیمارستان بستریه و هر روز دعا میکنی تا زود خوب بشه و بیاد پیشمون و برات بستنی بخره😢

و هر کس بهت میگه آقاجون مرده و دیگه نمیاد ، بهش عصبانی میشی و ناراحت میشی که چرا اینطور میگن.

سعی کردم با قصه بهت بگم ولی نتونستی هضم و قبول کنی، برای همین فعلا بهت نگفتیم.

بیشتر وقتا میری و جلوی عکس آقاجون میشینی و باهاش حرف میزنی و میگی زود بیا.

خیلی آقاجونو دوست داشتی و آقاجون هم تورو بیشتر از بقیه نوه هاش دوست داشت، و موقع بیماریش دستشو میگرفتی و راه میبردیش، بخاطر نزدیکی خونمون به هم، هر روز میدیدیش.

چون شما بچه با احساسی هستی و بیشتر از سن و سالت درک میکنی ، برای همین موندم چجوری بهت بگم.

خدا خودش‌ بهمون صبر بده.🖤

پسر عزیزم،نمیدونم وقتی بزرگ شدی و این پستو خوندی، چه خاطراتی از اقاجون یادت میمونه، ولی میخوام بدونی اقا جونت خیلی انسان خوبی بودن و همیشه میخواستن رضایت همه رو جلب کنن و برای تو خیلی آرزوها داشت...

پسندها (1)

نظرات (0)