بای بای می می
پسر شیرین مامان (بقول بابا، سپر مامان)دیگه میخام کم کم از شیر بگیرمت.خیلی وقته دست دست میکنم و نگران اذیت شدن توام.ولی الان از ی طرف ماه رمضون داره میرسه،از ی طرفم شیرم خیلی کمه و بشدت وابسته شدی و از طرف دیگه کم مونده به دوسالگیت ...
واس همین فعلا از چسب زدن به یک می می شروع کردم و میخام کم کم قطع کنم که اذیت نشی.تا الان که خوب همکاری کردی و کمتر می می میخای و می می اوف شده رو ناز میکنی و میگی می می اووووووف.
عشق مامان الان که دارم مینویسم،دقیقا دو روزه میشه که شیرمو نخوردی(1 سال .11 ماه.15 روزگیت).فقط میتونم بگم که کمک خدا بود که با اون شدت وابستگیت به اون راحتی از می می جدا شدی.البته موقع خواب اذیت میشی ولی سرپا بغلم نگهت میدارم و لالایی میگم ، یا رو پاهام میخوابونمت و قصه (بقول خودت شنگول منگول انگول ) میگم و یا سایه بازی میکنیم و ... تا خوابت ببره.
سه روز پیش اومدی می می خواستی،اولش خودتو مظلوم کردی و با ناز خواستی به زبون بگیریم ولی وقتی گفتم اوف شده،شروع کردی با خشونت به کشیدن یقه لباسم و زدن من.فدات بشم،دلم برات کباب شد😢.واس همین با بابایی بردیمت شهربازی تا یکم از یادت بره.
و اینکه خدا رو شکر این دو روز ،غذا خوردنت بهتر و بیشتر شده...😍
از خدا میخام که دیگه هوس می می نکنی.🙏
.............................................................................................................................................................................................................................................
عشق جانم امروز یک هفته هست که می می نخوردی،مبارک باشه،دیگه مرد شدی برا خودت پسرم❤️