مامانیمامانی، تا این لحظه: 31 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 37 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
عقد مامانی و باباییعقد مامانی و بابایی، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
ازدواج مامانی و باباییازدواج مامانی و بابایی، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
سبحان از آغاز بارداریسبحان از آغاز بارداری، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
سبحان عزیزم از لحظه تولدسبحان عزیزم از لحظه تولد، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ آقا سبحانوبلاگ آقا سبحان، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

سبحان دنیای مامان و بابا

دلخوشم به دلخوشیت،دلخوشی جان و دلم

ده ماهگی پسرم

1396/11/26 23:56
نویسنده : مامان سبحان
834 بازدید
اشتراک گذاری

انگار همین دیروز بود که در وبلاگت عکس های ده روزگیت رو گذاشتم،روزها چقدر سریع میگذرند...

دلخوشی من،21ام بهمن ماه نه ماهگیت تمام شد و وارد ده ماهگیت شدی.روز سه شنبه وقت مراجعه به بهداشتت بود تا روند رشدتو اندازه گیری کنند.

قدت:74سانت

وزنت:8/400گرم

دور سرت:45/5 سانت

ده روزی هم میشه که چهار دندونی شدی و دو دندون بالاییت هم روییدن؛البته موقع رویش این دو دندون بالایی خیلی اذیت شدی و لثه هات بدجوری میخارید,طوریکه اینقد صورتتو به زمین میمالیدی که صورتت سرخ میشد و مجبور شدیم ببریمت دکتر تا دارو یا ژل تسکین کننده بده تا آروم شی.ولی دکتر مهربونت(خانوم پگاه عالمی) گفتن که این ژل ها خیلی ضرر دارند و بهترین روش گذاشتن دندون گیرت در یخچاله ،تا خنک شه و موقع خارش جای دندونات،آرومش کنه و چن تا داروی تقویتی برات نوشتند و متاسفانه شیر خشک...غمگین

مامان جان خیلی سعی کردم که فقط با شیر خودم تغذیه ات کنم،روزی چند لیوان شیر میخوردم و قرصهای شیر افزا انداختم ولی شیرم کم بود برات کافی نبود و گرسنه میموندی.برای همین خانم دکتر گفتند که لازمه روزی یکبار بهت شیر خشک بدم بهمراه 4 وعده غذا (که ازماه ششم با دو وعده شروع کردم) و شیر خودم...تا هم سیر بشی و هم به رشد دندونات کمک کنه و کمتر اذیت بشی.

دیروز هم حاجی بابا و حاجی مامان و دایی علی به کربلا برای زیارت امام حسین(ع)رفتند، ایشاالله که ب سلامت برگردند ...

یک هفته ای هم میشه که از مبل میگیری و بلند میشی و چند قدمی برمیداری.

عکس شیطونیای شما موقع خونه تکونی عید

این هم اثر انگشتان زیبای شما بر روی کابینت های تازه دستمال کشیده شدهبدبو

یه کمد و یه سبد پر از اسباب بازی ، صد و بیست تا توپ کوچیک و بزرگ، یه ماشین و دو تا دوچرخه و  کلی عروسک کوچیک و بزرگ...

  اما  دردونه ی من ترجیح میده با پریز برق و سیم تلفن و شیلنگ گاز بازی کنه!

این عکست رو روزی که حاج بابا و حاج مامان از کربلا برگشتند،گرفتم.که سوغاتی برات،ماشین اسباب بازی،ماشین ربات شو،کاپشن،جلیقه و چشم زخم آوردند.

پسرم اين را بدان که تفسیر من از عشق تو هستی

و عشق چيز عجيبي نيست

حسي است مثل مواقعي كه صدايم ميكني: مامان

عاشقي راكم كم خودم يادت ميدهم

لابه لاي حروف الفبا واعداد

این هم کیک به مناسبت روز مادره که،بابایی از طرف تو زحمتشو کشیده بود،بخاطر اینکه امسال اولین روز مادری بود که خدا منو لایق مادر شدن دونسته و بهترین هدیه اشو  بهم داده.

آقا کوچولو در حال نوشیدن دوغ و اولین تجربه نوشیدن به وسیله نی

در این روز(96/12/12)دو دندون دیگه به 4 دندون قبلیت اضافه شده و 6 دندونی شدی، البته هنوز جاش سفید شده و تب داری و بعد از دادن استامینوفن به زور خوابیدیخواب

چهارشنبه سوری که مصادف با آخرین روز ده ماهگیت و 300 روزگیت بود(96/12/21)

برا همین با بابایی یک جشن کوچولو برات گرفتیم.

 

پسندها (4)

نظرات (0)