مامانیمامانی، تا این لحظه: 31 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
عقد مامانی و باباییعقد مامانی و بابایی، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
ازدواج مامانی و باباییازدواج مامانی و بابایی، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
سبحان از آغاز بارداریسبحان از آغاز بارداری، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
سبحان عزیزم از لحظه تولدسبحان عزیزم از لحظه تولد، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
وبلاگ آقا سبحانوبلاگ آقا سبحان، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

سبحان دنیای مامان و بابا

دلخوشم به دلخوشیت،دلخوشی جان و دلم

29ماهگی جانانم

نفس مامان،شروع بیست و هشت ماهگیت مصادف با ماه محرم بود که با بابایی به دسته عزاداری و شبها مسجد و هیئت میرفتی و زنجیر میزدی. 👶BYE BYE diaper👶 عشقم پروژه از پوشک گیریت هنوز کاملا تموم نشده، ولی برای تشویق کردنت،زودتر جشنشو گرفتیم. اینجا هم پسرم دلبری میکنه❤️ مثلا دستاشو شکل قلب کرده(قلب وارونه)😁 اینجا هم دیگه از عکاسی خسته شدی👇 ننه قربون پسر سر به زیرش بشه ایشاالله  😇 اینجا خاستم از بدون پوشکت و با شورت آموزشی ، عکستو بگیرم ، اینجوری خجالت کشیدی و گفتی عیبه مامان😱 ینی اولش تو افق محو شدم، بعدش از خجالت آب شدم رفتم زیر زمین😪 دیگ چ توض...
29 شهريور 1398

28 ماهگی دلبندم

  عزیز دلم کلی مطلب راجب تغییرات و پیشرفتهای چند ماه اخیرت با جزئیات نوشته بودم، که دست بابایی خورد و پاک شد !!! 😡  منم فعلا عصبانیم و بطور خلاصه مینویسم.    اول از همه، این ماه عروسی دختر عمه آذر مامان بود(27 مرداد) و بیشتر این ماهو مریض بودی و تب داشتی.اولش صبح با تب و بیحالی شروع شد و تصمیم گرفتیم ببریمت پارک، تا سرحال بیای ولی تا پامونو گذاشتیم پارک،استفراغ کردی و هر چی آبمیوه خورده بودی بالا آوردی.همون لحظه رسوندیمت بیمارستان و چون دکتر اطفال رفته بود،پزشک اورژانس ویزیتت کرد و چند تا داروی اسهال و استفراغ و شکم درد داد و گفت که ویرووسه. ...
29 شهريور 1398
1