مامانیمامانی، تا این لحظه: 31 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 37 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
عقد مامانی و باباییعقد مامانی و بابایی، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
ازدواج مامانی و باباییازدواج مامانی و بابایی، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
سبحان از آغاز بارداریسبحان از آغاز بارداری، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
سبحان عزیزم از لحظه تولدسبحان عزیزم از لحظه تولد، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
وبلاگ آقا سبحانوبلاگ آقا سبحان، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

سبحان دنیای مامان و بابا

دلخوشم به دلخوشیت،دلخوشی جان و دلم

تولد ۴سالگی گل پسر

عشق مادر تولدت مبارکمون باشه.انشاالله تولد ۱۲۴ سالگیت😘 پسر کوچولوی عزیزم  از وقتی وارد زندگیمون شدی،دیگه هیچ چیزی مثل قبل نیست و زندگی بدون تو رو نمی تونیم تصور کنیم😍 عزیزتر از جونم، مثل ۳سال گذشته،تولد امسالت هم مصادف با ماه رمضان بود ،از طرفی هم چون آقاجون تازه عمل روده کرده بود و مریض بود،برای همین جشن کوچیکی گرفتیم و فقط حاجی بابا اینارو دعوت کردیم، اونم چون از صبح روز تولدت منتظر مهمون و کادو بودی و همش میگفتی پس کی مهمونام میان🥰 البته قراره بعد از تموم شدن دوره بابایی،بریم شمال و کنار دریا برات دوباره تولد بگیریم. و انشاالله یک تولد مفصل بعد از تموم شدن کرونای لعنتی. کادوهای تولدت هم حاجی بابا و...
16 خرداد 1400

اردیبهشت ۱۴۰۰

روزی که به دانشگاه مامان رفته بودیم برای گرفتن مدرکش. چه روزها و خاطره های خوبی تو این دانشگاه داشتم و دارم. ۱۲ اردیبهشت و روز معلم. قربونت بشم که از صبحش همش بهم تبریک میگفتی و دلت میخواست برام کادو بخری. یک عصر بهاری مادر و پسری، در زمان  نبود بابا که توی دوره بود. عکاسی یهویی پسرم از حاجی بابا جونش🥰 ...
16 خرداد 1400

نوروز ۱۴۰۰ و پایان ۱۳۰۰

خوشتیپ جان مامانش سفره کوچولومون برای لحظه تحویل سال اینم هفت سینی که با هم توی پذیرایی چیدیم و چقدرم ذوق کردی🤩تخم مرغهارو هم با هم رنگ کردیم🐮 خداروشکر سال ۹۹با وجود ویروس کرونا و تحریم و گرونی، برای خانواده ما سال خیلی خوبی بود. زمین مسکونی خریدیم تا انشاالله توش خونه بسازیم،توی قرعه کشی خودرو برامون ماشین دراومد، ماشاالله استخدام دایی جونت حل شد، رسمیت بابا اومد ،پایان نامه و تسویه دانشگاه مامان که مثل گره کور شده بود ، حل شد و کلی اتفاقهای خوب دیگه... انشالله این سال جدید هم برای ما و همه خوب باشه. فقط حالت دهنت😁یه جور ولمون کن بابای خاصی تو چشمات هست. تغییر مکان هفت...
29 فروردين 1400

دی و شب یلدای 99

شب یلدا.خونه حاجی بابا در کنار علی دایی. عزیز دل مامان،همونطور ک میدونی،ما هر سال،سه شب،یلدا میگیریم. شب اول خونه اقا.شب دوم خونه حاجی بابا.شب سوم خونه خودمون. شب یلدا خونه خودمون خونه آقا اولین برف امسال در اخرای فصل پاییز دومین برف زمستان.ادم برفی پسرم مامان بمناسبت شب یلدا،کیک پخت و بردیم خونه اقا.با ابجی سارا و آبجی زهرا(دختر عمه هات) جشن تکلیف آبجی سارا ...
27 دی 1399

آذر 99

شرکت کردن مامان درکلاس کیک و شیرینی شب یلدا در اذرماه پهلوانان نمیمیرند😎 کمک کردن به مامان تو کارهای خونه،ظرف شستن داللللی موشه.سلفی گرفتن آقا سبحان پسرم در حال نواختن پیانو🤭با اسباب بازی دوران کودکی دایی محمد🤩 نامه پسرم به مامانش که پر از حرفهای عاشقانه بود😍 نماز خوندن پسرم. یعنی همه کارهای مامانو تقلید میکنی. ...
27 دی 1399